تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 116
نویسنده : مسعود صالحی

گرفتی چی شد؟! :دی

عکس نکته دار


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 131
نویسنده : مسعود صالحی

لال بشم بهتره :|

بدون شرح


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 180
نویسنده : مسعود صالحی

ترول خنده دار فرار از مدرسه

ترول مدرسه


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 118
نویسنده : مسعود صالحی

سلام به هم وطنان و هم نوعان گلم !

میخوام کله ی خرابت رو قوی کنم و تو اینجا تست ای کیو میدی تا مغزت رو وزن کنی امید وارم 

وزنش زیاد باشه!!!!...


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 126
نویسنده : مسعود صالحی
حکایت قورباغه و زن*



*خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به
درون بیشه زار کنار زمین شد.*

*خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.*

*قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر
مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.*

*خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی
شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم،۱۰ برابر
آنرا برای همسرت برآورده می کنم!*

*خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.*

*آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.*

*قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و
ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.*

*خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم
ماند. پس آرزویش برآورده شد.*

*بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت
۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.*

*خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند
شد.*

*آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.*

*خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!*

*نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.*

 
به من لطفا اش نظری بدهید
 
من اش نظری میخواهم
22[2]

تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 137
نویسنده : مسعود صالحی

در ادا مه ی مطلب نوشته ...

 

 

 


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 118
نویسنده : مسعود صالحی
تصاویر متحرک جالب و خنده دار

گربه بدبخت رو ببین چی به سرش میاد

تصاویر متحرک جالب و خنده دار

اینم چشماش ضعیف شده ها

تصاویر متحرک جالب و خنده دار

اینم از یک جونور زدنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ

تصاویر متحرک جالب و خنده دار

آ ماشاالله دختر

 

ادامه ...

.

.

.

.

.

.

.

.

!مممممم

جالب بید!!

 

 

 

یه پسر وقتی با دوست دخترشه



.
.
.
.
.
.
.
.
.
.یه پسر وقتی خونه تنهاست

 

 

پسر ها هستن ها!!!!

 

 

داستان

نوشته شده در Tue 16 Apr 2013 ساعت 10:20 PM توسط dayana

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید وضع مالي خوبي نداشته باشند . شش بچه مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند ولباس هايي کهنه در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زيادي در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر نيز با

زوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.

وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می خواهید؟

پدر خانواده جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان

متصدی باجه، قیمت بلیط ها را اعلام كرد . پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بليط پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟

متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغيير كرد و نگاهي به همسرش انداخت . بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت در باره برنامه هاي سيرك بودند.

معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. و نميدانست چه بكند و به بچه هايي كه با آن علاقه پشت او ايستاده بودند چه بگويد.

ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد.

مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: متشکرم آقا.

مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد

بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتيم و من در دلم به داشتن چنين پدري افتخار كردم و آن زيباترين سيركي بود كه به عمرم نرفته بودم.

ثروتمند زندگی کنیم به جاي آنكه ثروتمند بمیریم....


 

 


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 123
نویسنده : مسعود صالحی

باید به ارشیوم سر بزنی وگر نه کم تر میخندی و به ضررته!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

سر کاری نیستت...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

یکم دیگه ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ماییم دیگه کلا ادما رو اذیت میکنیم ... ولی بو پایین

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

خب اگه به ارشیوم سر نزنی بیشتر از اینا برات میزارم!!!!


 


تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 131
نویسنده : مسعود صالحی

ترول های بامزه و خنده دار (14)

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir

ترول های بامزه و خنده دار (14) www.taknaz.ir



تاریخ : 21 شهريور 1395
بازدید : 271
نویسنده : مسعود صالحی

من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:



1.الان
توی اینترنتی


2.الان توی وبلاگ باحالی هستی(اعتماد ب نفسو باش).


3. یک انسان هستی


4.الان داری پست منو میخونی


5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ


7.الان داری امتحان میکنی


8.الان خنده ات گرفت


9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام


10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6رو یا نه


11. الان باز خندیدی


12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم


13. الان چک کردی ببینی کدومه


14. پیداش نکردی و داری فحشم میدی


15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم


عدد 1 بود که 8 بار تا الان نوشتم ..


به وبلاگ من خوش آمدید

نظر شما درباره وبلاگ چگونه است؟

RSS

Powered By
loxblog.Com